نخبگان معاصر در شب ایران
Dublin Core
Title
نخبگان معاصر در شب ایران
Description
،» ه . الف سایه >>امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی، متخلص بهشاعر و موسیقی پژوه ایرانی است. او در ۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشتمتولد شد. پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتیرئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود. برادران ابتهاج عموهای اوبودند. هوشنگ ابتهاج دوره تحصیلات دبستان را در رشت ودبیرستان را در تهران گذراند و در همین دوران اولین دفتر شعر خودرا به نام نخستین نغمه ها منتشر کرد. ابتهاج در جوانی دلباخته دختریارمنی به نام “ گالی ” شد که در رشت ساکن بود و این عشق دورانجوانی دست مایه اشعار عاشقانه ای شد که در آن ایام سرود. بعدها کهایران غرق خونریزی و جنگ و بحران شد، ابتهاج شعری به نامکاروان دراشاره به همان روابط عاشقانهاش در گیر و دار مسایلسیاسی سرود .دیریست گالیا!در گوش من فسانه ی دلدادگی مخوان!دیگر ز من ترانه ی شوریدگی مخواه!دیرست گالیا! به ره افتاد کاروانعشق من و تو؟ این هم حکایتی استاما در این زمانه که درمانده هر کسیاز بهر نان شبدیگر برای عشق و حکایت مجال نیستشاد و شکفته در شب جشن تولدتتو بیست شمع خواهی افروخت تابناکامشب هزار دختر همسال تو ولیخوابیده اند گرسنه و لخت روی خاکزیباست رقص و ناز سرانگشت های توبر پرده های سازاما هزار دختر بافنده این زمانبا چرک و خون زخم سرانگشت هایشانجان می کنند در قفس تنگ کارگاهاز بهر دستمزد حقیری که بیش از آنپرتاب می کنی تو به دامان یک گدا ...ابتهاج مدتی به عنوان مدیر کل شرکت دولتی سیمان تهران به کاراشتغال داشت. منزل شخصی سایه که از منازل سازمانی شرکتسیمان بود در سال ۱۳۸۷ با نام خانه ارغوان به ثبت سازمان میراثفرهنگی رسیدهاست . دلیل این نامگذاری، وجود درخت ارغوان معروفی در حیاط اینخانه است که سایه، شعر معروف "ارغوان" خود را برای آن درختگفته است. این خانه قدمت چندانی ندارد اما از آنجاکه در زمانسکونت سایه در آن محفل ادبی بزرگان شعر و موسیقی و محلنشست های آنها بوده است دارای ارزش فرهنگی بسیار بالایی است.چند سطری از شعر ارغوان:ارغوان شاخه همخون جدا مانده منآسمان تو چه رنگ است امروز؟آفتابي ست هوا؟یا گرفته است هنوز ؟من در این گوشه كه از دنیا بیرون استآفتابي به سرم نیستاز بهاران خبرم نیستآنچه مي بینم دیوار استآه این سخت سیاهآن چنان نزدیك استكه چو بر مي كشم از سینه نفسنفسم را بر مي گرداندره چنان بسته كه پرواز نگهدر همین یك قدمي مي ماندكورسویي ز چراغي رنجورقصه پرداز شب ظلماني ستنفسم مي گیردكه هوا هم اینجا زنداني ستهر چه با من اینجاسترنگ رخ باخته است ....سایه در سال ۱۳۴۶ به اجرای شعر خوانی بر مزار حافظ در جشنهنر شیراز می پردازد که دکتر باستانی پاریزی در کتاب معروف خود" از پاریز تاپاریس" استقبال بی نظیرشرکت کنندگان و هیجان آنهاپس از شنیدن اشعار سایه را شرح میدهد ومی نویسد که تا قبل از آنهرگز باور نمی کردهاست که مردم از شنیدن یک شعر نو تا این حدهیجان زده شوند .ابتهاج از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ سرپرست برنامه گلها در رادیویایران )پس از کناره گیری داوود پیرنیا( و پایهگذار برنامه ترکیبیشعر و موسیقی گلچین هفته بود . تعدادی از غزلها، تصنیفها واشعار نیمایی او توسط موسیقیدانان ایرانی نظیرشجریان، ناظری،حسین قوامی، محسن نامجو اجرا شدهاست . تصنیف خاطره انگیز توای پری کجایی و تصنیف سپیده )ایران ای سرای امید ( از اشعارسایهاست . سایه، بعد از حادثه میدان ژاله ۱۷ شهریور ) ۱۳۵۷ بههمراه محمدرضا لطفی،محمدرضا شجریان و حسین علیزاده(، بهنشانه اعتراض از رادیو استعفا داد .کتاب خاطرات ه. ا . سایه )ابتهاج( حاصل نزدیک به شش سال نشستو برخاست تدوین کنندگان با ابتهاج است و به گو نه ای، در گفت وگوها با زبان محاوره تنظیم شده است . در جلد اول که به تصویریسایه وار از میانسالی او بر روی جلد مزین است، " سایه" از آرزوهاو خاطرات دوران کودکی، پرتابشدنش به دنیای کتاب و کتابخوانی،آشنائی و نزدیکی اش با شعر، دوران دوستی و رفاقت حزبی با برخیازچهرههای نامدار سیاسی و فرهنگیهمچون محمود اعتمادزا ده )بهآذین (، احسان طبری، نجف دریابندری، و برخی دیگر تا درآمیختنشبا موسیقی ایرانی و دوران مدیریتش بر رادیو سخن می گوید کهخاطرات بسیاری از بزرگان موسیقی را که درآفرینش » گلها « با اوهمکاری داشتند در بر می گیرد . جلد دوم با تصویری از سالخوردگیشاعر، از دوستی و حمایت او از یک جریان ماندگار در موسیقیایرانی که به موسسه "چاووش" و آلبومهای دهگانه آن انجامید، تادوستی و همراهی پدرانه با محمدرضا شجریان، محمدرضالطفی،حسین علیزاده، پرویزمشکاتیان و بسیاری دیگر از موسیقی دانانحکایت دارد . سفر و اقامتش در آلمان که به تاسیس مرکز موسیقی» نوا « انجامید و خاطراتش از تدوین حافظ « به سعی » سایه و کوششهای محمد زهرایی در این راه، از دیگر بخشهای خواندنی این کتاباست .دویست صفحه از کتاب به عکسهای دیدنی سایه در نشست با چهرههای مطرح شده در کتاب اختصاص دارد و بخشی از 200 صفحهپایانی کتاب گفت و گوئی است درباره موضوعات پراکنده که در اینبخش سایه صریحتر و بیپرواتر سخن میگوید و میتوان از لابلایسخنانش با دیدگاههای او پیرامون بسیاری از موضوعات و افراد آشناشد؛سایه در بخشی، از زندانی شدنش در بعداز انقلاب می گوید کهچهارم اردیبهشت 1362 و روز میلاد حضرت علی دستگیر شد وپس از نامه شاعر پیش کسوت محمد حسین شهریار به آقای خامنهای، یکسال بعد، هفتم اردیبهشت 1363 بدون محاکمه آزادش کردند .شهریار در نامه خود به رهبر کنونی جمهوری اسلامی نوشته بود : " وقتی سایه را زندانی کردند، فرشته ها بر عرش الهی گریه میکردند ." من با سایه زندگی کرده ام.ابتهاج در گفتگو با مجله "مهرنامه" در مهر ماه ۱۳۹۲ دربارهروابطش با حزب توده گفته است : "عضو حزب توده نبودم، اماهمیشه سوسیالیست بودم و به تودهایها احترام میگذاشتم و رفیق آنهابودم و با آنها همعقیده بودم . "ابتهاج از گروه نخست نویسندگان و شعرا بود که در گروه هیاتمدیره کانون نویسندگان بود. در سال ۱۳۵۸ خورشیدی، هیاتدبیران کانون نویسندگان ایران که عبارت بودند از باقر پرهام، احمدشاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خوئی تصمیم بهاخراج هوشنگ ابتهاج، بهآذین، سیاوش کسرائی، فریدون تنکابنی وبرومند گرفتند . این تصمیم نهایتا به تایید مجمع عمومی کانوننویسندگان ایران رسید و منجر به اخراج کل عناصر به اصطلاح تودهای، به همراه این پنج تن، از کانون نویسندگان ایران شد .باقر پرهام در مصاحبه ای با بی بی سی در ۱۴ بهمن ۳ /۱۳۹۰فوریه ۲۰۱۲ چنین گفته است :دعوای ما با اعضای توده ای کانون نویسندگان ایران در سال ۵۸شکل گرفت . در این سال، درهیات شاهد حمله و هجوم دستگاه وعوامل آن برای قبضه کردن انحصاری روزنامه ها بودیم . ...اما، هروز که می گذشت من می دیدم که لحن درگیری ها در اینمورد - به ویژه صدای مخالفت آقای به آذین در موضوع عضویتآقای مقدم مراغه ای - و مقالات علیه ما در مطبوعات توده ای یا بهقلم توده ای ها در جاهای دیگر، تندتر می شود . و مانده بودم کهچرا؟...سالها بعد از این جریانات، که اسناد و اطلاعات مربوط به مذاکراتمجلس خبرگان که سرگرم بحث در بارۀ قانون اساسی رژیم بودمنتشر شد، فهمیدم که مخالفت ها با آقای مراغه ای از کجا آب میخورده است . ایشان، گویا یگانه کسی بوده که با موضوع ولایت فقیهدر قانون اساسی مخالفت کرده بود.وی از درخواست کیانوری برای عضویت در کانون نویسندگانصحبت میکند و این که شاملو پیشنهاد رد این درخواست را میدهد کهمورد قبول قرار می گیرد. خبر بگوش کیانوری می رسد ودرخواست را پس می گیرد.تا این جا روابط ما با توده ای ها هنوز به حد بحرانی که به اخراجتوده ای ها بینجامد نرسیده بود . حادثه ای که به آن اشاره کردم، نهداخل کانون بازتاب یافت، نه بازتابی بیرونی داشت. ولی، یک مسالۀمهم از همان آغاز سال ۵۸ روابط هیات دبیران و توده ای ها رامتشنج کرده بود .کار آقای به آذین و گروه او در این زمینه به جائی رسیده بود که بهعنوان مثال، در روز های تشکیل جلسۀ هیات دبیران کانون که جزاعضای این هیات کسی دیگر در کانون حضور نداشت، آقای به آذینرا می دیدیم که در معیت آقایان سیاوش کسرائی، هوشنگ ابتهاج،فریدون تنکابنی، و برومند که چهار تن اخیر معمولاً یک قدم عقب -تر از به آذین حرکت می کردند ناگهان وارد کانون می شدند و به -آذین، خطاب به ما پنج تن عضو هیات دبیران که تشکیل جلسه داده وبه کار خود سرگرم بودیم فریاد می کشید و می گفت:" شما اینجانشسته اید"؟ ما هاج و واج می پرسیدیم" کجا باید بنشینیم آقای بهآذین"؟، و او در جواب انگشتش را به سمت سفارت آمریکا می گرفتو می گفت: " آنجا، سفارت آمریکا. خلق آنجاست، و شما اینجا نشستهاید"؟این عمل چندان تکرار شد، و اغلب نیز با حالت و سخنانی تهدید آمیز،که ما اندک اندک نسبت به امنیت شخصی و جان خود نگران شدیم، وبه فکر افتادیم که چه کنیم که خطر را خنثی کنیم. با علم به این کهدفاع از تسخیر سفارت آمریکا و گروگانگیری نه با عقاید شخصیمان می خواند، نه با اصول روابط بین المللی حاکم بر روابط کشورایران با کشور های دیگر ، سر انجام چاره را در این دیدیم که بهاصطلاح برای خالی نبودن عریضه متنی کوتاه بنویسیم که درمضمون آن، حتی الا مکان، به قول معروف، نه سیخ بسوزد نه کباب.نوشتن این متن کوتاه به عهدۀ من گذاشته شد.من کوشیده بودم، باستایش از احساسات ضد امپریالیستی دانشجویان پیرو خط امام، بهطور ضمنی بگویم که این کاری که کرده اید مبارزۀ ضد امپریالیستینیست. تا چه حد در رساندن این معنا موفق شده بودم نمی دانم، ونسخه ای از آن نیز امروزه دراختیارم نیست تا بتوانم قضاوت کنم.این متن کوتاه تایپ شد با امضای اعضای هیات دبیران.این کار ما به راستی از سر ناچاری بود. احساس می کردیم که اینگروه توده ای گوئی تصمیم گرفته است یا ما را وادارد که از اصولمنشور و اساسنامۀ کانون چشم بپوشیم و همه چیز را زیر پا بگذاریم،که خودمان می دانستیم که مرد این کار نیستیم، یا اگر نشد، کاری کندکه گریبانمان دست امثال آقای خلخالی بیفتد. کار این گروه توده ای نهفقط غیر انسانی، بلکه در درجۀ نخست خلاف منشور و آرمان کانونبود.این بود که دیدیم چاره ای جز اخراج آنها از کانون نداریم. همین کاررا کردیم و اعلام شد. تصمیم هیات دبیران در این مورد، می بایستبه تایید مجمع عمومی کانون برسد. ما به وظایف خودمان در فراهمکردن و تشکیل مجمع عمومی کانون پرداختیم.پس از قرائت این نوشته توسط خوئی، اعضای حاضر در مجمع البته -غیر از توده ای ها به شدت کف زدند و با آرای سنگین شان به نفع -هیات دبیران، تصمیم ما را در اخرا ج آقایان به آذین، کسرائی،ابتهاج، تنکابنی، و برومند از کانون تایید کردند.به دنبال این واقعه بود که کل عناصر توده ای، همراه این پنج تن، بهمیل خود از کانون نویسندگان ایران جدا شدند و کانون دیگری موافقبا سیاست های حزب توده تاسیس کردند.با این سروده از ابتهاج به این مقال پایان میدهم:زندگی زیباست ای زیبا پسندزنده اندیشان به زیبایی رسندآنقدر زیباست این بی بازگشتکز برایش میتوان از جان گذشتمردن عاشق نمی میراندشدر چراغ تازه می گیراندشباغها را گرچه دیوارو در استاز هواشان راه با یکدیگر استشاخه ها را از جدایی گر غم استریشه هاشان دست در دست هم است
Source
Faslnameh_Summer_2015.pdf
Publisher
Persia House of Michigan
Date
2015 - Summer
Relation
Faslnameh_Summer_2015.pdf (p.4)
Format
application/pdf
Type
Text
Collection
Citation
“نخبگان معاصر در شب ایران,” Persia House of Michigan, accessed January 9, 2025, https://phom.umd.umich.edu/items/show/91.