مثنوی در شب ایران

Dublin Core

Title

مثنوی در شب ایران

Description

قونیه آرامگاه مولانااین ستون کوششی است در پایایی راه و مسلک شادروان استاد حسن لاهوتییادش گرامی!مثنوی معنوی ، دفتر دوم، ابیات 585 - 613ُبود شخصی مفلسی بی خان و مان مانده در زندان و بند بی امانشخصی نا دار و بی چیز و بی جا و مکان در زندان و زنجیر به پایشبود.کلماتی چون زندان و مفلس و لقمه و غیره همگی سمبل و نمادهستند. زندان به چیزی غیر از خود چون بندهای نفسانی ،حرص وطمع،کینه، حسادت و نفرت اشاره دارد. مفلس هم نمادی از انسانیاست که تهی از خصلت های نیکو و والای انسانی است و بی خان ومان هم به آن اشاره می کند که بی ایمان است و هیچ دل خوشی وتعلق خاطری به چیزی ندارد. مولوی داستان را در دو سطح ظاهریقصه و سطح معنوی که دارای مفهوم باطنی داستان است پیش میبرد. مولانا مانند همیشه آنچه مایل به بیانش است در قالب داستانشعری بیان می دارد. لقمه ای برای تفکر !لقمهٔ زندانیان خوردی گزاف بر دل خلق از طمع چون کوه قافاین شخص بسیار حریص و خواهنده که طمع او مانند کوه قاف بزرگو دست نا یافتنی بود غذای زندانیان دیگر را به کرّات و بی دلیلتصاحب می کرد و می خورد.زَهره نه کس را که لقمهٔ نان خورَد زانک آن لقمه رُبا گاوش بَرَدهمه می ترسیدند از این که غذای آنها را ببرد و بخورد و گستاخانهبرباید.گاوش بَرَد را ویلسون گستاخانه ربودن معنی کرده و نیکلسوندر تفسیر خود مفلس )تجسم بخش شیطان(را شیر گرسنه حریصیتصویر کرده که طعمه و شکار خود )گاو( را می دَرَد.)شرح مثنویمعنوی نیکلسون، ترجمه حسن لاهوتی ، جلد 2 ، ص 658 )هر که دور از دعوت رحمان بود او گداچشمست اگر سلطان بودآنکه از حق جدا و از سر چشمه راستین مهر و بخشش و نیکی دورمانده است و به ندای نجات دهنده از این زندان گوش دل نسپرد حتیاگر پادشاه هم شود گدا سیرت خواهد بود و سیری نخواهد داشت و بازاز بخشش بویی نخواهد برد.مر مروت را نهاده زیر پا گشته زندان دوزخی زان نان رُبااو جوانمردی را زیر پا نهاده بود و آزار او همه زندانیان را به تنگآورده و زندان را برای آنها به جهنم به تبدیل کرده بود. اما زندانهمین دنیاست که انسان های زیاده طلب و زیاده خواه ) مفلس( آن رابا نفرت، جنگ و ستیزه جویی )لقمه ربایی( با دیگر انسان ها و حتیطبیعت آن را دوزخ می کنند.گر گریزی بر امید راحتی زان طرف هم پیشت آید آفتیاگر به امید رهایی به هر گوشه ای فرار کنی چون از زندان خودترا رها نکرده ای و آن تن زندانی را به دنبال می کشی و در بند افکارواهی و مخرب گرفتاری بی فایده است و باز از جایی دیگر ضرریدیگر بر تو خواهد زسید.هیچ کنجی بی دد و بی دام نیست جز بخلوتگاه حق آرام نیستچرا که هر گوشه ای از این دنیا از دست مفلس )بد سیرتی(و لقمهربا) کینه و بد خواهی( بری نخواهد بود مگر آن که خود را بهسرچشمه حق متصل کنی.کنج زندان جهان ناگزیر نیست بی پامزد و بی دق الحصیردرجای جای این زندان جهان که انسان به ناچار در آن است حق القدمو جشن و مهمانی است. بدین معنی که دل مشغو لی ها و دل نگرانیها چنان انسان را سرگرم می کنند که آرامش را از دست خواهی داد.دق الحصیر :بوریاکوبی . مهمانی و ولیمه ای که در خانۀ نوساز بدهند .والله ار سوراخ موشی در روی مبتلای گربه چنگالی شویبه هر سوراخ موشی هم اگر بگریزی تا درگیر مشغولیات فکریبیهوده هستی و زیر بنای فکری ) mentality ( خود را تغییری ندادهای بی فایده است و عاقبت به چنگال گربه ) حرص( گرفتار خواهیشد.آدمی را فربهی هست از خیال گر خیالاتش بود صاحب جمالسلامتیِ انسان را از افکار او می توان فهمید. اگر افکار نیکوان وانسان های پاکیزه سرشت را دنبال کند در اثر تاثیر گزاری مثبت آناندیشمندان و اولیا، اندیشه های انسان نیز همه مثبت و نیکو می شود.ور خیالاتش نماید ناخوشی می گذارد همچو موم از آتشیافکار بیهوده ترا در زندان بیشتر اسیر می کند. اگر افکار بیمار گونهو مالیخولیایی بر انسان چیره شود آنگاه او را دردی جانکاه به سراغخواهد آمد که چون آتش او را می سوزاند.در میان مار و کژدم گر ترا با خیالات خوشان دارد خدامار و کژ دم مر ترا مونس بود کان خیالت کیمیای مس بوداگر در میان سخت ترین مشکلات و آلام گرفتار باشی که مانند مار وعقرب گویی نیش بر تن و روان وارد می کند، افکار مثبت و الهی کهانرژی بخش است نجات بخش توست. آنگاه همان نیش افعی ترا نوشخواهد بود و همان عقرب یار تو می شود. به این معنی که یاد میگیری چگونه با مشکلات کنار بیایید و آن را قسمتی از زندگی بدانید.چرا که آن افکار مثبت به مانند کیمیایی مس و افکار مسی را به زر وافکار طلایی تبدیل می کنند.صبر شیرین از خیال خوش شدست کان خیالات فرج پیش آمدستواژه صبر به معنی تحمل و شکیبایی و در اصطلاح ترک شکایت ازبلا و خویشتنداری و تحمل دشواری ها است. جالب است که صبر نامگیاهی شفا بخش است که در طب کهن استفاده می شد و طعمی تلخ وناگوار دارد!آن فرج آید ز ایمان در ضمیر ضعف ایمان ناامیدی و زحیرآن گشایش و رهایی از زندان ازسرِ ایمان است. ایمان و خیالخوش دوست توانایی مقاومت در برابر نا ملایمات را می افزاید وانسان را ازافکار چون عقرب ونیش مار می رهاند.صبر از ایمان بیابد سر کله حیث لا صبر فلا ایمان لهحال صبر چگونه بدست می آیدو حاصل می شود؟ از ایمان .آری مولانا ایمان را تاج سر صبر می داند و اشاره می کند به حدیثیاز پیغمبر اسلام و در بیت بعدی آن را چنین ترجمه می کند: آن که اوصبور نباشد با ایمان نیست.گفت پیغامبر خداش ایمان نداد هر که را صبری نباشد در نهاداما صبر شیرین کدام است؟ صبر جمیل! آن صبری که در مشکلات وبلاها شکیبایی کنی بی آنکه شکایت کنی .صبری که در آن به مقامرضا رسیده باشی و هرآنچه از دوست رسد نیکوست.فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِیلًا ﴿ ۵ ﴾ پس صبر كن صبرى نیكو ) ۵ معارج( -آن یکی در چشم تو باشد چو مارهم وی اندر چشم آن دیگر نگارآنکه از نظر تو انسانی است زشت رو و ناپسند چه بسا از دیدگاهدیگری زیبا روی و نیکو است. در جایی دیگر گفته بود:از نظرگاه است ای مغز و جوداختلاف مومن و گبر و جهودهر چه در بیرون می بینیم به نظرگاه ما برمی گردد.زانک در چشمت خیال کفر اوستوان خیال مؤمنی در چشم دوستآنکه تو او را کافر می دانی و در پندار تو بی ایمان است چه بسامومنی باشد در بارگاه پروردگار. آنچه در دیگران می بینی بازتابنگرش تو می باشد.کاندرین یک شخص هر دو فعل هستگاه ماهی باشد او و گاه شستپس در یک انسان دو هویت را می توانی ببینی. تا چه بخواهی ببینی؟ماهی و طعمه ببینی و یا )شست( دام و قلاب آن را بینی. پس از نظرگاه است. ماهی در دیدگاه مولوی انسان با روح و تشنه حقیقت است.)بنگرید به دفتر اول ابیات 17 و 503 و 504 ( ماهی کنایه از عنصر وبُعد روحانی ( و شست کنایه از بَعد نفسانی است.نیم او مؤمن بود نیمیش گبر نیم او حرص آوری نیمیش صبرچرا که نیمی از انسان از جنس مومن است و نیم دیگر کافر. نیمه اوبا ایمان و صبور است و نیمی دیگر از حرص و آز . تا چگونه میاندیشی و دیگران را چه می بینی.گفت یزدانت فمنکم مؤمن باز منکم کافر گبر کهناشاره به آیه: وَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَمِنكُم مُّؤْمِنٌ وَاللََُّّ بِمَا تَعْمَلُونَبَصِیرٌ ﴿ ۲ ﴾اوست آن كس كه شما را آفرید برخى از شما كافرند و برخى مومن وخدا به آنچه مى كنید بیناست )تغابن - ۲ )مولانا آیه را این چنین تاویل می کند: که انسان را هرگونه که میخواهیم می بینیم. کافر کهنه و یا مومن !همچو گاوی نیمهٔ چپش سیا نیمهٔ دیگر سپید همچو ماههر که این نیمه ببیند رد کند هر که آن نیمه ببیند کد کندمانند گاوی که سپید و سیاه است. آنکه نیمه سیاه او را می بیند او رارد می کند و نمی خواهد. اما آنکه نیمه سپید او را می بیند خواهانشمی شود . کَد: شانه سر وتاج عروس ، خواستنیوسف اندر چشم اخوان چون ستورهم وی اندر چشم یعقوبی چو حورآن یوسف زیبا از نظر برادرانش چون چهارپایی زشت بود و همو اودر چشم یعقوب چون پری زیبا بود. یکی از او نفرت داشت ) به سببحسادت( و یکی به او مهر می ورزید.) یعقوب سمبل صبر و یوسفهم در چاه و زندان فرعون صبور بود(از خیال بد مرورا زشت دید چشم فرع و چشم اصلی ناپدیدچون افکار بد در وجودشان غالب شده بود )چرا که آنها را حسادتوکین پرکرده بود( دیگر چشم حقیقت بین نداشتند و چشم دل آنها کورگشته بود.چشم ظاهر سایهٔ آن چشم دان هرچه آن بیند بگردد این بدانچشم ظاهری ما، چشم سرِ ما سایه ای از چشم اصلی ما یعنی چشمدل است. آنچه دل می بیند و فرمان می دهد چشم سر می بیند. درجای دیگر نیز گفته بود که :گر گلست اندیشۀ تو گلشنی ور بود خاری تو هیمه گلخنیپس اندیشه است که نگرش ما را سبب می شود.تو مکانی اصل تو در لامکان این دکان بر بند و بگشا آن دکانتوگرچه در این دنیا اسیر جسم هستی بدان که اصالتا تو آزاد و الهیبوده ای. این دکان را ببندی می توانی آن دکان الهی را باز کنی. بدینمعنی که اگر از متعلقات و وابستگی های نا بجا و در حد افراط دنیویدست برداری می توانی آنچه نیکو ست و ریشه الهی داری را دستیازی.شش جهت مگریز زیرا در جهاتششدره ست و ششدره ماتست ماتسرگردان به دنبال آرامش در جهات مختلف این جهان مادی مگریزو غرق در افکار این جهانی مباش که مانند بازی تخته نرد که ششدره شوی ) هر شش خانه تخت نرد را مهره های حریف گرفته باشد(دیگر باخت تو حتمی خواهد بود.بر ماست که از زندان آزاد شویم و آزاده باشیم .مولانا در غزلیاتشمس هم گفته بود:یکی تیشه بگیرید پی حفره زندانچو زندان بشکستید همه شاه و امیرید

Source

Faslnameh_Summer_2015.pdf

Publisher

Persia House of Michigan

Date

2015 - Summer

Relation

Faslnameh_Summer_2015.pdf (p.2)

Format

application/pdf

Type

Text

Tags

Citation

“مثنوی در شب ایران,” Persia House of Michigan, accessed October 6, 2024, https://phom.umd.umich.edu/items/show/90.

Output Formats