مثنوی در شب ایران

Dublin Core

Title

مثنوی در شب ایران

Description

قونیه آرامگاه مولانااین ستون کوششی است در پایایی راه و مسلک شادروان استاد حسن لاهوتی. یادش گرامی!مثنوی معنوی، ) دفتر نخست (" قصه مری کردن چینیان و رومیان "مری کردن به معنی جدال کردن و خصومت ورزیدن می باشد .مولانا در داستانی دیگر نیز از این لغت استفاده می کند :ساحران در عهد فرعون لعین چون مری کردند با موسی ز کینقصهٔ چینیان و رومیان داستان نمادین دیگری در دفتر نخست مثنویاست، که با بیانی ساده و گیرا بیانگر این نکته است که چگونه انساناز راه پرداختن و زنگار زدودن و صیقلی کردن دل و روح و جان وگشودن چشم دل ، به حقیقت دست می یابد . چرا که دل انسان همانندآینه توانایی تابش حقیقت را دارد و شاید فراتر از آن خود جایگاهحقیقت است! فقط باید زنگار از آن بزداییم. پیش از این نیز گفته بود :آینه ات دانی چرا غ م از نیستزان که زنگار از رخش ممتاز نیستمولانا در داستان پیشین از صفات عارفان سخن می راند و در واپسینبیت آن چنین می گوید:ور مثالی خواهی از علم نهان قصه گو از رومیان و چینیانمولانا در این داستان چینیان را نماد عالمان ظاهری و رومیان را نماداهل دل و باطن معرفی می کند . پیش از مولانا دیگر شاعران ازجمله سنایی و نظامی و همچنین غزالی به گونه ای دیگر این داستانمشهور را روایت کرده اند .قصه چنین است :چینیان گفتند ما نقاش تر رومیان گفتند ما را ک ر و ف رگفت سلطان امتحان خواهم درین کز شماها کیست در دعوی گزینچینی ها ادعا می کردند که مهارت آنها در نقاشی برتر است ورومیان می گفتند ما دارای اعتبار بیشتری هستیم . به این منظور شاهمهارت های آن دو را آزمود تا ببیند کدامیک در این ا دعا درست وبرترند یا به اعتباری کدام گزینه بهتری هستند .ک ر و ف ر داشتن به معنی معتبر و مهم بودن است . تلمیح ) اشاره به آیه،حدیث، داستان، یا مثل ( به اصالت خوشنویسی و نقاشی در چیناستفاده شده است .چینیان و رومیان بحث آمدند رومیان از بحث در مکث آمدندچینی ها و اهل روم با هم به گفتگو کردند و رومی ها سکوت کردند.چینیان گفتند یک خانه به ما خا صه بسپارید و یک آن شمابود دو خانه مقابل در بدر زان یکی چینی ستد رومی دگرچینی ها گفتند خانه ای مخصوص به ما واگذار کنید و متعل ق به ماباشد و یک خانه هم به شما رومی ها . این دو خانه درست روبرویهم بود یکی از آن دو خانه را رومی ها و یکی دیگر را چینی هاگرفتند .چینیان صد رنگ از شه خواستند پس خزینه باز کرد آن ارجمندهر صباحی از خزینه رنگها چینیان را راتبه بود از عطاچینی ها برای نقاشی صد رنگ از شاه درخواست کردند . شاه همخزانه ی مالی را گشود تا آنها رنگ را بگیرند. هر صبح برای چینیها مقداری رنگ از خزانه مقرر شده بود . راتبه همان مق رری ،مستمری، حقوق را گویند.رومیان گفتند نه نقش و نه رنگ در خور آید کار را جز دفع زنگرومی ها گفتند به هیچ رنگی نیاز نیست جز با برطرف کردن زنگ وکدورت و تیرگی کار اجرا نمی شوددر فرو بستند و صیقل می زدند همچو گردون ساده و صافی شدنددر را بستند تا دیگر به اطراف آنچه بیرون می گذشت توجهی نکردندو شروع به صیقلی و صاف کردن در و دیوار خانه کردند و آن رامثل آسمان صاف و شفاف کردند. خانه به آسمان تشبیه شده است.از دو صد رنگی به بی رنگی رهیسترنگ چون ابرست و بی رنگی مهیستبین رنگ و بی رنگی تفاوتی فاحش است. از رنگ پذیرفتن تا بیرنگ بودن فاصله بسیار است . رنگ مثل ابر مات و تیره است امابی رنگی مثل ماه، روشنی بخش است. رنگ چون ابر است و بیرنگی چون ماه است .هرچه اندر ابر ضو بینی و تاب آن ز اختر دان و ماه و آفتابهرچه در ابر نور و تابش می بینی بازتاب نور ستارگان و خورشیدو ماه است .چینیان چون از عمل فارغ شدند از پی شادی دهلها می زدندشه در آمد دید آنجا نقشها می ربود آن عقل را و فهم راآن زمان که کار به پایان آمد چینیان از شادی می نواختند چرا که خودرا پیروز میدان می دانستند. زمان بازدید شاه درآنجا نقاشی هاییبسیار زیبا , حیرت انگیز و هوش ربا دید.بعد از آن آمد به سوی رومیان پرده را بالا کشیدند از میانعکس آن تصویر و آن کردارها زد برین صافی شده دیوارهاسپس به سمت رومی ها رفت و رومی ها از هنر شان پردهبرداشتند. تصویر نقش چینی ها بر دیوار صیقلی شده افتاد , دیواری کهمثل آینه صاف شده بودهر چه آنجا دید اینجا به نمود دیده را از دیده خانه می ربودهرچه در خانه ی چینی ها بود اینجا بهتر و شفاف تر نشان داده میشد و زیبایی خانه، چشم را خیره می کرد و شگفت انگیز بود .رومیان آن صو فیانند ای پدر بی ز تکرار و کتاب و بی هنردر این روایت رومی ها آن دسته از صوفیان هستند ای پدرِ من ) کلامیبرای احترام و محبت(، که بدون درس و تکرار و تمرین به معرفتدست یافته اند و نیازمند کتاب و هنر نیسند.لیک صیقل کرده اند آن سینه ها پاک از آز و حرص و بخل و کینه هاآنها سینه و دل خود را از حسد و کینه و بخل و حرص، پاک کرده اندو هر نقشی را از آن زدوده اند و درگیر نقش نشدند و خود را محدودبه نقش نکردند. آنها رها و بی رنگ چون آسمان بودند.آن صفای آینه وصف دلست صورت بی منتها را قابلستصفای آینه بدون شک همان صفای دل آن هاست. زیرا در خور وشایسته آن حقیقت مطلق است. پس آن اینه همان دل است . دیگر بهیک شخص تعلق ندارد و آن دل صیقلی یافته قابلیت پذیرا بودن حقیقترا دارد. آن صورت بی صورت !صورت بی صورت بی حد غیب ز آینهٔ دل تافت بر موسی ز جیبتصویر غیر قابل توصیف غیب که از صفای دل است. مانند حضرتموسی که دستی نورانی از گریبان بیرون آورد . ) تلمیح به معجزهحضرت موسی (بی صورتی منشأ صورت است و بی رنگی منشأ رنگ ! وقتی رنگهاپیدا می شوند، تعدد و تفرق و تضاد در عالم رخ می نمایاند.گرچه آن صورت نگنجد در فلک نه بعرش و فرش و دریا و سمکزانک محدودست و معدودست آن آینهٔ دل را نباشد حد بدانهر چند آن حقیقت ار آسمان و فلک و زمین و دریا نمی گنجد اما دردل جای می گیرد.عقل اینجا ساکت آمد یا مضل زانک دل یا اوست یا خود اوست دلعقل نمیتواند پاسخ گو باشد و سرگردان می شود که میان اینه و دلچه نسبتی است. عکس حق در آن می افتد یا آن خود حقیقت است؟!عکس هر نقشی نتابد تا ابد جز ز دل هم با عدد هم بی عددتا ابد هر نقش نو کاید برو می نماید بی حجابی اندرودل جایگاهی برای تمامی صفات پروردگاراست. کثرت در وحدت!اهل صیقل رسته اند از بوی و رنگ هر دمی بینند خوبی بی درنگآنان که اهل صاف کردن دل و زدودن کینه ها هستند از رنگ و بو ونیرنگ و بدی ها رها شده اند. برای همین هر لحظه خوبی ها را بیدرنگ می بینند. در بی رنگی همه رنگها دیده می شود. حتی بهتر وزیباتر! رنگی نا محدود ! صیقل همان بی برگی، بی صورتی، بیرنگی و بی نیازی است !نقش و قشر علم را بگذاشتند رایت عین الیقین افراشتندنقش ها و علم ظاهری و پوسته را رها کرده اند و پرچم یقین راافراشته و اعتقاد راستین به خدا را در دست دارند.رفت فکر و روشنایی یافتند نهر و بحر آشنایی یافتندخیالات و اوهام و فکر جلوه های بیهوده دنیا از سر آنها رفته است وبه روشنایی و نور دست یافته اند. آنها به دریای معرفت و بی واسطهبه حقیقت رسیده اند و یا به تعبیری دیگر آیین آشنایی را آموخته اند.مرگ کین جمله ازو در وحشتند می کنند این قوم بر وی ریش خندمرگ که برای همه هراسناک است و از آن می ترسند، برای ایندسته انسانها پیش پا افتاده و مورد تمسخر است و از مرگ نمیترسند.کس نیابد بر دل ایشان ظفر بر صدف آید ضرر نه بر گهرافرادی که هیچ هوسی بر آنها چیره نمیشود چرا که دل آنها همچونگوهری در دل صدف از هر بلا در امان است.گرچه نحو و فقه را بگذاشتند لیک محو فقر را بر داشتندآنها که از ظواهر گذشته و دل خود را عاری از غیر و مادیات نمودهاند.تا نقوش هشت جنت تافتست لوح دلشان را پذیرا یافتستهشت جن ت: هشت بهشت را خلد، دارالسلام، دارالقرار، جنت عدن،جنت المأوی، جنت النعیم، علیین و فردوس . حافظ هم به این هشتبهشت اشاره می کند :گدای کوی تو از هشت خلد مستغنیستاسیر عشق تو از هر دو عالم آزادستبرترند از عرش و کرسی و خلا ساکنان مقعد صدق خداآنها که از آسمان و زمین برترند و ورای دنیای وجود و در جایگاهراستین حقیقت قرار گرفته اند. اشاره به ایه قرانی : “ در حقیقت،مردم پرهیزگار در میان باغها و جویبارها هستند، در مقام و منزلتیراستین، نزد فرمانروای توانا ”

Source

spring 2016- Newsletter.pdf

Publisher

Persia House of Michigan

Date

2016 - Spring

Relation

spring 2016- Newsletter.pdf (p.2)

Format

application/pdf

Type

Text

Tags

Citation

“مثنوی در شب ایران,” Persia House of Michigan, accessed October 7, 2024, https://phom.umd.umich.edu/items/show/204.

Output Formats