سیری در سفینه حافظ
Dublin Core
Title
سیری در سفینه حافظ
Description
شیراز, حافظیهشرح غزل: " سالها دفتر ما در گرو صهبا بود "سالها دفتر ما در گرو صهبا بودرونق میکده از درس و دعای ما بودنیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستانهرچه کردیم به چشم کرمش زیبا بوددفتر دانش ما جمله بشوئید به میکه فلک دیدم و در کین دل دانا بوداز بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دلکاین کسی گفت که درعلم نظر بینا بوددل چو پرگار به هر سو دورانی می کردوندران دایره سرگشته ی پابرجا بودمطرب از درد محبت عملی می پرداختکه محبان جهان را مژه خون پالا بودمی شکفتم ز طرب زانکه چو گل بر لب جویبر سرم سایه ی آن سرو سهی بالا بودپیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشانرخصت خبث نداد ارنه حکایتها بودقلب اندوده ی حافظ بر او خرج نشدکه معامل به همه عیب نهان بینا بوداین غزل حافظ از بهترین غزل های آن دسته از اشعار اوست که منآنها را "می نامه " های حافظ می خوانم. غزلی که تمام مختصاتاندیشه و ویژگی های زبان واصطلاحات آفریده ی حافظ در آن جمعشده است که درتوضیحات ابیات به آن ها اشاره خواهد شد .بیت ١ صهبا : این کلمه به شراب قرمزانگور اطلاق می شده است -که به آن " سی یکی " هم می گفته اند که تحریف " سه یکی " بوده؛یعنی آن را آنقدر می جوشانده اند و صاف می کردند که یک سوم آنباقی می مانده، درحالی که شرابی را که از انواع دیگرمیوه غیرازانگورگرفته شود"نبید"، و آن چه را از مویز و جو و دانه های دیگرفراهم آید " فقاع " می نامند که درمیان اهل سنت حرام نیست و حتیدرماه رمضانی که مصادف با تابستان باشد با آن روزه را میگشایند. سوزنی سمرقندی می گوید :رمضان آمد و هر روزه گشا را گه شامبه یکی دست نواله ست و دگر دست فقاعآتشی را که همه روزه کند روزه بلندشامگاهان به یکی لحظه کند پست فقاعخوشتر است از لب معشوق بر روزه گشایلب آن کوزه ی سنگین که درو هست فقاع--دفتر:اضافه برمعانی آشنای دفتر مثل کتاب و طوماراین کلمه توسعادلالت بر"صراحی" دارد که من جایی ندیده ام به آن اشاره شدهباشد خواجه در بیت زیرمی گوید :صراحی می کشم پنهان و مردم دفتر انگارندعجب گر آتش این زرق در دفتر نمی گیردزرق یعنی تزویر، پس"دفتر" در مصراع دوم به همان مفهوم آشنایهمگان است، مثل دفتر شعرکه آتش آن را می سوزاند. بدیهی ست کهدر کاربرد آن چه ایهام خوانده می شود وحافظ استاد مسلم وهنرمند بیهمتای آن است کلمه ی "دفتر" در مصراع اول باید اشاره به معنیدیگری داشته باشد که خواجه کاربرد آن را مجاز دانسته، وگرنه حتیدرشاعران متوسط هم این کار ناروا شمرده می شود. حالا ببینیم حافظازاین "دفتر" چه چیز را در نظرداشته است. او در جای دیگری گفتهاست :در آستین مرقع پیاله پنهان کنکه همچو چشم صراحی زمانه خونریز استآستین جامه ی صوفیان که حافظ اغلب با آن نیشی نثار آنها می کردهحکم جیب را داشته که آن ها چیز های لازم را در آن می گذاشته اند،کاری که امروزه به عهده ی جیب بغل است. بدیهی به نظرمی رسدکه دراویش درآن شیشه ی می هم مخفی می کرده اند، و وقتی اینبیت را با بیت قبلی که مردم آن را کتاب می انگاشته اند می سنجیم بیدرنگ یاد شیشه هایی می افتیم که هنوز آن را " کتابیو" می نامند .بیت ۲ پیر مغان: این یکی از رمز های اصلی حافظ در دیوان است -که درمناسبت های مختلف در مقام سه شخصیت ظاهر می شود :الف خداوند ، استاد ازل -گر"پیر مغان" مرشد من شد چه تفاوتدر هیچ سری نیست که سری ز" خدا " نیستفرض این است که همه نظر حافظ را ازتصویر بی چهره ی خداوندمی داننددر خرابات مغان نور خدا می بینماین عجب بین که چه نوری ز کجا می بینمجلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که توخانه می بینی و من خانه خدا می بینمابیاتی که شعر مولانا را تداعی می کندای قوم به حج رفته کجایید کجاییدمعشوق همین جاست بیایید بیاییدمعشوق تو همسایه و دیوار به دیواردر بادیه سرگشته شما درچه هواییدگر صورت بی صورت معشوق ببینیدهم خواجه و هم خانه و هم کعبه شماییدپس لفظ" استاد" در شعر حافظ با یا بدون اضافه ی "ازل" بههمین معنی ستنیست بر لوح دلم جز الف قامت دوستچه کنم حرف دگر یاد نداد استادمدارابی در کتاب لطیفه ی غیبی چون مراد حافظ را از "استاد" نمیدانسته به غلط آن را پیر طریقت معنی کرده در حالی که لفظ " الف"در نزد عرفا نشانه ی وحدت است و رمزی ست از ذات الهی، چونبه هیچ حرفی از الفبا وابسته نیست ولی حروف به او وابسته اند. بهعبارت دیگر حرف "الف" بر "الله" دلالت می کنددر پس آینه طوطی صفتم داشته اندآن چه " استاد ازل" گفت بگو می گویمب پیر مغان = راهنما ، خضربه می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گویدکه سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلهاو نیزتشویش پیر مغان می دهند بازاین سالکان نگر که چه با پیر می کنندقومی به جد و جهد نهادند وصل دوستقومی دگر حواله به تقدیر می کنندج پیر مغان = پیر خرابات ، پیر می فروش -پیر مغان ز توبه ما گر ملول شدگو باده صاف کن که به عذر ایستاده ایموبنده ی پیر خراباتم که لطفش دایم استورنه لطف شیخ و واعظ گاه هست و گاه نیستیادی پیر می فروش که ذکرش به خیر بادگفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یادبیت ٣ که فلک دیدم ) و ( در کین دل دانا بود : این واو ابداعی -خود را حافظ دو جای دیگر هم به کار برده است :قیاس کردم ) و (آن چشم جادوانه ی مستهزار ساحر چون سامری ش در گله بودوقیاس کردم ) و ( تدبیر عقل در ره عشقچو شبنمی ست که بر بحر می کشد رقمیاین واژه را خواجه همه جا با اول شخص مفرد و به منظورایجاد تعلیق برای تاکید در نتیجه ی سخن به کار برده است . یعنیمقایسه کردم )و بر من مسلم شد( با تدبیر عقل نمی توان برای معمایعشق به جایی رسید مقایسه کردم )و فهمیدم( آن چشم جادو هزارجادوگر چون سامری با خود دارد و در بیت غزل مورد بحث ما دفتردانش ما را با شراب شستشو دهید که )از اوضاع فلک نتیجه گرفتم(روزگار تنها با اهل فضل کینه می ورزد معادل است با همان معنیکه جای دیگر گفته است :فلک به مردم نادان دهد زمام مرادتو اهل فضلی و دانش همین گناهت بسبیت ۴ آن : کلمه ی " آن" به مناسبت "علم نظر" به اصطلاح -عارفان، مکتب عشق است ضمن معنی ضمیراشاره ی دور، ایهامدارد به معنی ی برساخته ی شخص حافظ که گفته است :شاهد آن نیست که مویی و میانی داردبنده ی طلعت آن باش که " آنی " داردکلمه ای که بهترین معنی ی آن نیزاز خود خواجه استلطیفه ای ست نهانی که عشق ازان خیزدکه نام آن نه لب لعل و خط زنگاری ستجمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خالهزار نکته درین کار و بار دلداری ستدرباره ی علم نظر می توان به رساله ی سوانح العشاق احمد غزالی وکتاب های عین القضات همدانی و روزبهان بقلی شیرازی مراجعهکرد. نقدا این توضیح ساده را از کتاب انسان الکامل عزیزالدین نسفینقل می کنم : "عشق آتشی ست که درعاشق می افتد و موضع اینآتش دل است، و این آتش از راه چشم به دل می آید و در دل وطن میسازد " . انسان الکامل / انستیتو ایران و فرانسه / به تصحیح موله ،١۶٢بیت ۵ پرگار : عارفان فارسی این کلمه را تعبیری از ایستادگی -درعین سرگردانی دانسته اند که لازمه عشق است . سنائی گفته است :گرت باید که مرکزی گردیزیر این چرخ دایره کردارپای بر جای باش و سرگردانچون سکون و تحرک پرگارو این بیت از الهی نامه ی عطاراستقدم بر جای و سرگردان چو پرگارگرانجانی مکن بگذر سبکباربیت ۶ شرح کل بیت - :مطرب از درد محبت عملی می پرداختکه محبان جهان را مژه خون پالا بودکلمه "درد" در تمامی ی ٢٩ نسخه ی اصیل قرن نهم همین شکلضبط شده و تنها یک نسخه ی دیگر به جای آن " ذوق " ثبت کردهکه به احتمال غریب به یقین همگی غلط خوانی ست و دراصل " دو"بوده که به علت شباهت رسم الخط وعدم آشنایی کاتبان بهاصطلاح موسیقی " دور" به غلط " درد" ضبط شده و بعدها هم کسیتوجه نکرده کلمات مطرب و نیز دور )مفرد ادوار(، عمل )= بداههنوازی، بدیهه سرایی( و پرداخت )= نواختن ساز، خواندن نغمه( همهجزو اصطلاحات موسیقی هستند که به آن "علم ادوار" می گفتند کهبه دوایر نود و یک گانه ی موسیقی اطلاق می شد. موسیقی دانبزرگ ایرانی صفی الدین ارموی کسی که در دستگاه آخرین خلیفه یعباسی نوازنده ی سازهای ابداعی خود "نزهت " و "مغنی" بوده،کتابی دارد به نام " الادوار " که درآن قطعه ای آواز به نام "نوروز"دیده می شود که آن را قدیم ترین نمونه ثبت موسیقی با علاماتفارسی دانسته اند. اگر چه محققان دانش موسیقی گفته اند ثبت به اینروش حتی از دوران ساسانیان هم به دست آمده . پس بسیار بعید بهنظر می رسد حافظ که خود استاد موسیقی بود یک قرن بعد ازصفیالدین که به دربار هلاکو راه یافته بود از واژه ی " دور" درمصراعی که براساس اصطلاحات موسیقی بنا شده صرف نظرکند، کما این که دور نیست " دور محبت " خود دوری یا مایه ایازموسیقی قدیم بوده باشد .بیت ۸ - پیر گلرنگ مثل اغلب استعاره هایی از این دست برای این" پیر گلرنگ " نیز افسانه هایی ساخته شده که البته اعتباری ندارد .حق به یقین با استاد دکتر عبدالحسین زرین کوب است که این را نیزاز نوع پیر پیمانه کش و شیخ جام و نتیجتا به مفهوم خود می گرفتهاست. این جا ما با " پیر گلرنگ " روبرو هستیم که مثل " صهبا "گلرنگ " و همچون می مست " سالخورده " است .غم کهن به می سالخورده دفع کنیدکه تخم خوشدلی این است پیر دهقان گفتحتی دور نیست که " پیر مغان " در دیوان به معنی ، یا دست کمایهامی به این معنا داشته باشد، که تثلیث ذر )جایی که طینت آدممخمر می کنند( و زر )که زر از بهای می اکنون دریغ مدار( وزردشت )به باغ تازه کن آیین دین زردشتی ( از مبانی ی دیوانخواجه است. از یاد نبریم که ازرق پوش که اشاره به صوفیان عصرخواجه دارد همه جا با کلماتی از نوع " خبث " به کار رفته است .بیت ٩ قلب اندوده : این ترکیب ایهام دارد بهالف دل زراندود -ب دل تقلبی ، دل متقلبخرج شدن : دقیقا به اصطلاح امروزی ی " به خرجش نرفت " میباشد . یعنی " دل ناخالص حافظ ) کنایه از دمدمی بودن آن ( بهخرج حریف نرفت چون که بر هرگونه عیبی چشم بصیرت داشت .بنابراین معنی پارادوکسیکال این بیت چنین است : دل حافظ نزدحریف ) معامل (ارزشی نیافت زیرا قلب به ظاهر زراندود او رااز سر بصارت تقلبی یافته بود
Source
Faslnameh_Spring_ 2015.pdf
Publisher
Persia House of Michigan
Date
2015 - Spring
Relation
Faslnameh_Spring_ 2015.pdf (p.6)
Format
application/pdf
Type
Text
Collection
Citation
“سیری در سفینه حافظ,” Persia House of Michigan, accessed January 9, 2025, https://phom.umd.umich.edu/items/show/126.